جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- ۴۹
آتش سوزی در خانه فرهنگ کمونیستها در برلین شرقی
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
الزامات نوکیشان سیاسی، که در جهت تغییر نظامات فکری جهانیان میکوشیدند، به مهمترین سؤال کنگره برلین تبدیل شد. سیدنی هوک گزارش میدهد: «سپس آقای [آدولف]گریمه، کشیشی با صدایی شبیه آژیر هشدار مه، برخاست و گفت همه این سؤالات واضح اساسا مذهبی هستند». «او شیوا و کلی صحبت میکرد، و فقط در پایان هنگامی که به شخصیتها رسید صریح شد و اظهارات تحقیرآمیزی درباره کاستلر به زبان جاری ساخت، او گفت کاستلر یک نوکیش سیاسی است و اکنون شدیدا با چیزی مخالفت میکند که زمانی شدیدا حامی آن بوده است. او [با این سخنان] نشان داد که هرگز ماتریالیسم دیالکتیکی1 خود را کنار نگذاشته است».
کاستلر از قبل پی برده بود آنهائی که هرگز کمونیست نبودهاند به نوکیشان سیاسی مانندِ خودش [یعنی نوکیشِ از کمونیست برگشته] حس تنفر دارند. کاستلر بحثها را تکرار میکند و مینویسد: «کمونیستهای سابق مانند کاساندرا2 ملال آور شدهاند. آنها [از نظر مردم] به فرشتگانی سقوط کرده [و رانده شده از درگاه الهی] میمانند و وقتی فاش میکنند بهشت آن گونه که باید نبوده، کسی حرف آنها را باور نمیکند. جهان به افرادی که به کمونیست یا کاتولیک گرویدهاند احترام میگذارد اما نسبت به کاهنان خلع لباس شده همه ادیان حس تنفر دارد، با این منطق که آنها مرتد و از دین برگشته هستند. ولی نوکیش [به کمونیست/کاتولیک گرویده] نیز مرتدیست که از عقاید یا بیاعتقادیهای سابق خود برگشته و کاملا آماده آزار و اذیت کسانی است که هنوز بر آنها پافشار میکنند. با این حال او بخشیده میشود چرا که او به استقبال ایمان رفته، درحالی که کمونیست سابق یا آن کشیش خلع لباس شده ایمان را از دست داده است – و اینک تهدیدی بر اوهام، خیالات باطل و آزاردهنده است!». این مسئله که سخنان کمونیستهای سابق مانند [حرفهای] کاساندرا ملال آور است و کسی توجهی به آن ندارد، محافل رسمی را هم با مشکل مواجه میکرد. ادوارد بَریت، دستیار وزیر امور خارجه در [امور] اطلاعات بینالملل خود را موظف میدانست که منطق «گرایش کنونی در بالا بردن کمونیستهای سابق و نشاندن آنها در کرسیهای سخنرانی» را زیر سؤال ببرد. او میگفت: «شهروندان به اندازه کافی عقل دارند که در وهله اول کمونیسم نشوند، [بنابراین سخن گفتن کمونیستهای سابق با آنها بیهوده بوده و جز خستگی هیچ اثری بر روی مخاطب نخواهد گذاشت]». او ادامه میدهد: «برخی از ما گمان میکنیم کمونیستهای معمولی سابق به ویژه کمونیستهای سابق اخیر، در کسوت خبررسان و خبرچین ارزش زیادی دارند و به ندرت به دید رواج دهنده اصول اخلاقی به آنها نگاه میکنیم». رفته رفته آشکارتر میشد که استقبال دولت آمریکا از چپهای غیر کمونیستی باید از[دیدگان] برخی سیاست گذاران کلیدی خود [هم] پنهان بماند.
جوسلسون دور از انظار بود، اما حواسش به هر چیزی که اتفاق میافتاد بود. او با فراست تمام واکنش هیو ترِور-روپر را رصد میکرد. ترور-روپر و بقیه عناصر بریتانیایی هر جا که فرصت مییافتند مخالفت خود را اعلام میکردند. اما [بیان] این [نظرات] رفته رفته دشوارتر میشد، زیرا مدیران [جلسه] (به سردمداری لاسکی) در طول جلسات با هوشمندی از دادن میدان به مردان سخن اجتناب میکردند. لاسکی همه جا بود، سازماندهی میکرد، [با زبان بازی] دیگران را مجاب میکرد، پیشنویس کنفرانسهای مطبوعاتی را تهیه میکرد، ورود دراماتیک تئودور پلیویر3، نویسنده آلمانی کتاب استالینگراد و کمونیست سابق که در اشتوتگارت مخفی شده بود، را [به صحنه] ترتیب میداد. پلیویر در اصل پیام خود را برای کنگره ضبط کرده بود. اما با شنیدن خبر تجاوز به کره او به برلین پرواز کرد او به احتمال خطر ربوده شدنش توسط شوروی یا آلمان شرقی هنگام بازدید از برلین اعتنایی نکرد (گرچه احتمال چنین فاجعهای به یمن حفاظ امنیتی شبانهروزی آمریکاییها کم بود). شخصیت پرآوازه لاسکی قبلا خشم ویزنر را در دفتر هماهنگی سیاستها برانگیخته بود. دلیل خوبی برای نگرانی وجود داشت. در 24 ژوئن، در شب قبل از برگزاری کنگره، دفتر گرهارت آیسلر، رئیس پروپاگاندا در دولت آلمان شرقی، بیانیهای صادر کرد و بیان داشت که منشأ آتش سوزی در خانه فرهنگ کمونستها در برلین شرقی به مسلکان «ملوین لاسکی جاسوسِ پلیس آمریکا» برمیگردد. سخنان آیسلر که در روزنامههای آمریکایی منتشر شد، بیان میداشت تلاش برای سوزاندن باشگاه کمونیستها به منظور مقدمهای برای افتتاح کنگره آزادی فرهنگی (که آیسلر آن را «یک مسابقه دوچرخهسواری شش روزه روشنفکران امپریالیستی» توصیف میکرد) بوده است، اما این توطئه ناکام ماند و شعلههای آتش خیلی زود خاموش شدند. هنگامی که از لاسکی درباره حادثه پیش آمده سؤال کردند، او با ریشخندهای همیشگی خود پاسخ داد: «بله درست است. ما سعی کردیم با انداختن کرمهای شب تاب ملبس به لباس بید سیب زمینی از بالگرد، خانه را به آتش بکشیم». ویزنر هم معطل نکرد و دستوراتی به برلین تلگراف کرد که لاسکی از هرگونه ارتباط ملموسی با کنگره کنار گذاشته شود.
پانوشتها:
1- dialectical materialism از اعتقادات فلسفی مارکسیسم
2- Cassandras:نام دختری در اسطورههای یونان که همه چیز را درست پیشگویی میکرد ولی کسی حرفهای او را باور نمیکرد
3- Theodor Plievier